در جاده ای که ماشینی از روبرویت می اید و با حرکت دستش به تو می فهماند که پشت پیچ بعدی یک ماشین پلیس! ایستاده است .سرعت را کم می کنی و مثل یک بچه خوب در محدوده خطوط ممتد سبقت نمی گیری و کمی که دقت می کنی می بینی که چقدر بچه های خوب زیاد شده اند همه پشت سر هم یواش یواش و با رعایت تمام قوانین رانندگی , رانندگی می کنندولی هر چه که می روی به ماشین پلیس نمی رسی پس نتیجه می گیری که راننده ای که با علامت دستش می خواسته است به شما حضور پلیس را اخطار دهد اشتباه کرده و یا خواسته کمی سر کارت بگذاردخوب پا روی گاز می گذاری و می روی و با نهایت خوشحالی از یک کامیون زشت بد ریخت که در نهایت ارامش در حرکت است سبقت می گیری(در محدوده ممنوعه) که یک دفعه صدای اژیر ماشین پلیس را می شنوی....وااااااای....
خوب کنار جاده پارک می کنی اقای سرکار هم برگ جریمه را در می اورد و شروع به نوشتن می کند ماشینهای دیگر هم از کنارت می گذرند و بعضی از راننده ها به علامت تاسف سر تکان می دهند و تو هنوز نمیدانی چه خبر شده است!بعد اقای سرکار شروع به خواندن جرایمت می کند ...سرت سوت می کشد و به این فکر می کنی که چطور باید به خاطر یک سبقت کوچک 50 هزار تومان جریمه بشوی! اما اقای سرکار زیاد نگرانت نمی گذارد چرا که راه حل بهتری دارد:
((شما می توانید نصف این مقدار را به من بدهید برایتان جریمه نمی نویسم و لازم هم نیست که گواهینامه ات رابه من بدهی...))
حالاچند ساعت از ان موقع گذشته است 25 هزار تومان به اقای سرکار دادی و به این فکر می کنی که چرا باید 25 هزار تومان رشوه می دادی .مگر پلیس حافظ جان و مال انسانها نیست!بعد از کمی فکر کردن از کنار یک ماشین پلیس دیگری عبور می کنی و می بینی که اقای سرکار دیگری در حال گرفتن جریمه(!)از یک راننده بیچاره اتوبوس است و...حالا این تو هستی که دستت را می چرخانی تا به راننده های دیگر خطر حضور پلیس را اعلام کنی.
نتیجه :فلسفه وجودی حضور پلیس در جاده های ایران تغییر کرده است چرا که در جاده های بین شهری از میزان جرایم نه تنها کاسته نشده است بلکه بیشتر هم شده در ضمن اینکه کسب و کار عده ای هم رونق گرفته است ...